کشف حجاب و مرحله ی سوم نهی از منکر

داستان نهی از منکر پر ماجرای مترویی! (یه خورده طولانیه، اما پیشنهاد میکنم بخونیدش، لطفاً) واگن مترو ایستاده بودم که یک دفعه دیدم دو تا دختر که روی صندلی نشسته بودند ، روسری ها رو برداشته اند... . سریع به سمتشون رفتم .
‫گفتم: خانم ها حجابتون رو درست کنید‬‬.‬ ‫اول خودشون رو به نفهمی زدند که مثلا دارن آهنگ گوش میدن و نشنیدن.‬ ‫ ‬ ‫بعد گفتم: خانم ،با شما بودم ، حجابتون رو درست کنید‬‬!‬ ‫یکیشون سریع درست کرد ولی اون یکی باز خودشو زد به نفهمی‬‬!‬
‫دوباره جمله رو تکرار کردم. طوری که اون رفیقش - که روسری رو سرش کرد - بهش گفت خب روسریتو سرت کن دیگه !‬
‫(حالا همه مسافرا توی مترو دارن نگاه می کنن!!)‬‬‬
‫اونم به رفیقش با حالت مسخره گفت: وا !! خب حالا مگه چی شده ؟‬‬‬ ‫‬ ‫باز هم با یه حالت بی خیالی روسری رو سرش نکرد.‬ ‫‬ حالا تفاوت این نهی از منکر با بقیه نهی از منکر های دیگه این بود که‬‬ همیشه تذکر میدادم و رد میشدم ، ولی این یکی توی مترویی بود که واگن هاش از هم جدا بود، نمی شد بگم و رد شوم . ‫‬ البته همون موقع که گفتم‬‬ تا جایی که می شد ازشون فاصله گرفتم ولی باز هم متوجه شدم که هنوز سرش نکرده و هی روسری شون رو میندازن‬....‬ ‫‬ ‫دیگه نمیدونستم چه کار باید بکنم‬ ‬!‬
‫از یه طرف به خودم میگفتم: من که وظیفه خودمو انجام دادم، دیگه بیخیال! خداییش اصلا هم برام مهم نبود که اینها به تذکر من اهمیتی نداده بودند یا اینکه ناراحت باشم چون خودم مثلا ضایع شده بودم .‬
اما از یه طرف دیدم روح امر به معروف ،خدشه دار شده و داره به مسخره گرفته میشه . اگه الان گوش ندن دیگه هر وقت کسی بهشون تذکر بده همین رفتار رو تکرار می کنند.
توی احکام امر به معروف هم خونده بودم :
اگر معلوم شد که از مرحله اول و دوم نمی شود نتیجه گرفت، بایستی مرحله سوم را شروع کرد و با اعمال قدرت باید وارد شد، منتهی مراحل را باید در نظر گرفت و از مرحله سبکتر باید شروع کرد . ( تحریر الوسیله : مرحله استفاده از قدرت ، مساله 1 )
مرحله تذکر لسانی نه تنها تاثیری نداشت ،حتی با تکرارش هم ، باز لجبازی می کردند و همراه با دو سه تا پسری که اونجا بودند شروع کردن به مسخره کردن ...
‫دیگه باید میرفتم سراغ مرحله سوم ... اما چه طوری ؟‬ ‫‬ فتوای حضرت آقا رو هم راجع به مرحله سوم خونده بودم :
مواردى که امر به معروف و نهى از منکر متوقف بر چیزى بیشتر از امر و نهى زبانى باشد،اگر در سرزمینى باشد که داراى نظام و حکومت اسلامى است و به این فریضه اسلامى اهمیت داده مى‏شود، احتیاج به اذن حاکم و مسئولین ذیربط دارد.
(اجوبه الاستفتائات س 1055 )
مونده بودم چی کار کنم ؟ هی تو دلم می گفتم : خدایا ! آخه توی این مملکت اسلامی چه کار میتونم بکنم ؟ من تذکر خودمو دادم و به وظیفه ام عمل کردم ولی ببین چه جوری دارن احکام تو رو مسخره می کنن و ...یعنی هیچ کاری نمیشه کرد ؟!! خدایا یه راهی بذار جلوی پام ....
تا اینکه به لطف خدا یک دفعه جرقه ای به ذهنم زد .
‫وقتی این دو تا دختر پیاده شدند ، باهاشون پیاده شدم.‬ ‫به سمتی رفتند که خط عوض کنند‬‬.‬ ‫رفتم سراغ نگهبان مترو‬‬.‬ ‫گفتم: آقا سلام ، پلیس مترو کجاست ؟‬‬‬ ‫گفت: چی شده ؟‬ گفتم:دو تا خانم توی مترو کشف حجاب کرده بودند . ‫گفت: مواظب باش فرار نکنند ،الان زنگ میزنم پلیس بیاد.‬‬‬ ‫اینجا بود که اون دو تا دختر دیدند که من دارم با نگهبان صحبت می کنم.‬ ‫شروع کردند به فرارکردن و دویدن توی ایستگاه مترو.‬ ‫بعد دیدن نمیتونن فرار کنند‬‬ . ‫کارمند مترو اومد پایین ،نگهبان به اونا گفت: این آقا (یعنی من) از این خانم ها شکایت داره. اینجا بود که اون دخترها محبور شدن دنبال ما بیان بالا .‬
توی مسیر اولش هی بازی در میاوردن که ما کار داریم و نمیتونیم بیایم و ... اما بعدش یه فیلم دیگه ای بازی کردند و سعی کردند توپ رو بندازن تو زمین من .
با همون وضعیت بسیار اسفناک و نامناسب کشف حجاب که هی روسری هاشون می افتاد شروع کردند به داد و بیداد و یکیشون با حالت طلبکارانه گفت : « اومده به من میگه روسری تو سرت کن ! تو به چه حقی به من همچین چیزی می گی ... من اگه دختر فلانی باشم – اسم یه نفر رو هم هی می آورد - میدونم باهات چی کار کنم !»
اون کارمنده هم بهشون تذکر میداد که آروم باشن . در حین این حرفها یهو اون کارمند مترو گفت : آقا شکایت شما همین روسریه ؟؟ گفتم : مگه شما پلیسی؟ من فقط با پلیس حرف میزنم . رسیدیم به اتاق پلیس و همگی رفتیم داخل . ‫جناب سروان پشت میزش نشسته بود.‬ گفتم حاج آقا یه دقیقه تشریف بیارید بیرون یه عرض کوچکی داشتم .
اومد دم در . آروم بهش گفتم : حاج آقا این دو نفر تو مترو کشف حجاب کرده بودند . تا اینو گفتم یکیشون فهمید و شروع کرد به داد زدن که : چی!!؟ کشف حجاب چیه!؟ یه دقه حواسم نبود روسریم افتاده بود !! (منم فقط داشتم با جناب سروان حرف میزدم و کاری به این حرفاشون نداشتم )
ایشون هم بهشون گفت برن داخل ساکت بشینند تا بیاد سراغشون . دوباره ادامه دادم : « حاج آقا من به وظیفه ام عمل کردم بهشون تذکر دادم ولی اینها گوش نکردند. منم آوردمشون پیش شما. دیگه از اینجا به بعدش وظیفه شماست.‬» ‫‬ ‫بعد جناب سروان گفت: باشه شما دیگه برو ‬.‬ ‫منم حرف ایشونو گوش دادم و رفتم

 

 

 


دریافت کد صلوات شمار

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 7 تير 1393برچسب:حجاب و عفاف,امر به معروف و نهی از منکر,, | 13:27 | نویسنده : حرف دل جامعه |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایستگاه صلواتی