"و تو ای خواهر دینی‏ام: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است."
(شهید عبدالله محمودی)

"خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان میکشید." " حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را می بینی و دشمن تو را نمی بیند."
(سردار شهید رحیم آنجفی)

"حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست "
(شهید محمد کریم غفرانی)

"خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش."
(شهید حمید رضا نظام)

"از تمامی خواهرانم می‏خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند."
(شهید سید محمد تقی میرغفوریان )

"یک دختر نجیب باید باحجاب باشد."
(شهید صادق مهدی پور)


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 شهريور 1393برچسب:سبک زندگی,شهیدان,حجاب و عفاف,, | 9:23 | نویسنده : حرف دل جامعه |

امام صادق عليه  السلام :

 

نَهى رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله عَن تَقليمِ الأظفارِ بِالأَسنانِ ؛

 

امام صادق عليه  السلام :

 

پيامبر خدا از كوتاه كردن ناخن با دندان نهى فرمودند .


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:حدیث,, | 15:50 | نویسنده : حرف دل جامعه |

الإمام الصادق عليه السلام :

 لا تَتَعَلَّمِ العِلمَ لِتُباهِيَ بِهِ العُلَماءَ ، أو تُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ ، أو تُزانَ بِهِ فِي المَجالِسِ ، ولا تَترُكِ العِلمَ زَهادَةً فيهِ ورَغبَةً فِي الجَهلِ . 

 

امام صادق عليه السلام :

دانش را براى فخر فروشى نزد دانشمندان يا نزاع با سفيهان يا زينت مجالس ، نياموز و همچنين ، دانش را از سرِ بى رغبتى به آن و تمايل به نادانى ، رها نكن» .


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:حدیث,, | 11:49 | نویسنده : حرف دل جامعه |

یه چیزی که خیلی دلمو میسوزونه اینه که بعضی از ماهاحتی بلد نیستیم برا یکی دو ساعت حرمت یه سری چیزارو نگه داریم

مثلا در ماه مبارک رمضان نمیتونیم برا چندساعتی که تو خیابون هستیم خودمونو کنترل کنیم و چیزی نخوریم.و نتیجش چیه؟همین که میبینیم چقدر در خیابان ها و اماکن عمومی روزه خواری فراوان شده و نه نیروی انتظامی ای در کار است نه نهی از منکری.

یه مورد دیگرهم اینه که وقتی میریم حرم و زیارتگاه ها شاهد اینیم که بسیاری از خانم ها  حجاب مناسبی ندارند.یعنی اصلا انگشت شمارند کسایی که حجابشون کامل باشه.

جالبیش اینه که نه خادمای حرم چیزی میگند نه مردم.(البته مردم گناهی ندارند چون آبرویشان در خطر است و در این صورت این کار واجب نیست.البته آبروی مردان در این زمینه در خطر است نه خانم ها.خانم ها در این قضیه باید هرکجا هست تذکر دهند چون به هر حال هردو خانمند.)

چرا که اگر من برم بگم خانوم حجابتون یا از خودش فحش میخورم یا از مردم که آقا پسر خجالت بکش.مگه خودت خواهر نداری؟حداقل از صاحب این حرم خجالت بکش.تو حرم هم جای این کاراس؟ و از این حرفا ولی هیچ کس به آن خانم نمیگه خواهرم حداقل تو این مدت زیارت حجاب کاملی داشته باشید.

به خدا روح امر به معروف و نهی از منکر در کشور ما مرده.

اگه نمرده بود اسم ستادها نبود ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر

اگه نمرده بود رهبر معظم انقلاب و تمام روحانیون این همه تاکید و سفارش روی این قضیه نمیکردند.

اگه نمرده بود بابت یک تذکر لسانی یک شهید نمیدادیم.(شادی روح شهید امر به معروف و نهی از منکر شهید علی خلیلی صلوات)

امر به معروف خیلی اهمیت داره.

 

برای خواندن متن کامل به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.

 


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:حجاب و عفاف,حرف دلم,حرف های خودمانی,امر به معروف و نهی از منکر,, | 1:6 | نویسنده : حرف دل جامعه |

دوستان عزیز  امروز می خواهم یکی از حرفهای دل جامعه را برایتان بنویسم.حرف دلی که مدت هاست مقام معظم رهبری و بعضی از مسئولان دارند روی آن کار می کنند.

آن مشکل ,  پیری جمعیت و کاهش نرخ زاد و ولد است.

سال ها پیش مسئولان کشور بنا بر شرایط آن موقع بحث کنترل جمعیت را پیشنهاد کردند. (که البته آن موقع هم کنترل جمعیت به صلاح کشور نبود) و کار را با  مدیریت بسیار جهادی شروع کردندبه طوری که می گفتند به بچه ی سوم کوپن تعلق نمی گیرد. بچه ی چهارم به بعد اصلا بیمه نمیشود.تازه این بخشی از مدیریت جهادی اون زمان بود.

در آن زمان تو جاده ها معمولا راجع به کنترل جمعیت عکس ها و متن هایی می گذاشتند.

روی در هر جعبه شیرینی مینوشتند : فرزند کمتر =زندگی بهتر

ولی خودمونیم خداییش فرزند کمتر زندگی را بهتر و شیرین تر میکنه؟؟

به نظر من نع.

اگه الان ۱ درصد از اون مدیریت جهادی اون موقع را داشته بودیم اوضاع جمعیتمان این نبود.

حتی خود روانشناسان نیز این را قبول دارند.

بماند.

برای خواندن کامل این متن به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:حرف دلم,حرف های خودمانی,کنترل جمعیت,, | 19:28 | نویسنده : حرف دل جامعه |

زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمدمرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده

زیستی را نداشت روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت :

حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی،

 خود به کوچه و برزن می روم تا همگان...

 بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی،

من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید:

برو هر جا دلت می خواهد! زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!

غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟

چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟

مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید! زن باز هم

متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت:

تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم،

مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!

 

منبع:بیداری افکار شبستر


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 26 مرداد 1393برچسب:, | 22:24 | نویسنده : حرف دل جامعه |

رسول خدا (ص) از حضرت جبرئیل (ع) سوال نمود که آیا فرشتگان

خنده و گریه دارند؟

 جبرئیل فرمود: بله

 یکی ازآنجاهایی که فرشتگان می‌خندند زمانی است که زن بی‌حجاب وبدحجابی می‌میرد،

 و بستگان او را در قبر می‌گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می‌پوشانند

 تا بدنش دیده نشود ، فرشتگان می‌خندند و می‌گویند:

 تا وقتی که جوان بود و با بدنش هر کسی را تحریک می‌کرد و به گناه می‌انداخت

 (پدر و برادر و شوهرش و...از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند 

 ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می‌پوشانند

 

حدپوشش دربرابرمحرم: 

 نمایان ساختن تمام بدن برای زوج رواست و سر و گردن را می توان در برابر

 پسر و برادر آشکار کرد.

 اما در برابر نامحرم باید از چهار پوشش استفاده کرد:

 پیراهن (درع)، روسری (خمار)، و چادر (ازار).

 پوششی وسیع تر از روسری که بر روی سینه می افتد (جلباب)

 

(مجمع البحرین)

 

منبع:کانون توحید چهاربرج


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 24 مرداد 1393برچسب:حجاب و عفاف,, | 9:20 | نویسنده : حرف دل جامعه |

شیطان به رسول خدا (ص)گفت:

من طاقت دیدن 6 خصلت در آدمها را ندارم!

1)وقتی بهم میرسند سلام میکنند.

2)با هم مصافحه میکنند.

3)برای هر کاری ان شاالله میگویند.

4)ازگناه استغفار میکنند.

5)ابتدای هر کاری بسم الله میگویند.

6)تا نام حضرت محمد(ص) را میشنوند صلوات میفرستند.

آیا میدانید!

هنگامیکه میخواهید این پست را باز نشرکنید شیطان چ تلاشی

میکند تا از آن جلوگیری کند؟؟

اگه میخوای شیطون رو رنج بدی یا علی(ع)بازنشر کن!!!

بیایید ما نیز به این کار ها عمل کنیم تا شیطان را رنج دهیم


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:شیطان,سبک زندگی,حدیث,, | 14:56 | نویسنده : حرف دل جامعه |


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:حجاب و عفاف,غیرت,حرف دلم,تصاویر پر حرف,, | 13:27 | نویسنده : حرف دل جامعه |

 

این یه جور غیرته.تازه این یه بچه ی 4 ساله بود.

جور دیگش اینیه که تو خیابونای شهر و کشور میبینید چقدر خانم های ما با حجاب کاملا ناقص میاند توی خیابون و مردامونم انگار نه انگار که بابا زن تو مال تو است نه مال همه.

نباید آرایش خانمتو جز تو کسی ببینه.

هر دو غیرت دارند ولی این کجا و آن کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

وگرنه خدا که الکی نمیگه ایم کارو بکنید این کارو نکنید.

آهای آقای باغیرت شما می پسندی چشم های هیز دنبال خانمت باشه؟

می پسندی یه وقت کسی عاشق خانمت بشه و بعد خانمت به تو خیانت کنه خدای نکرده و با اون بابا رابطه داشته باشه؟؟؟؟؟

قطعا راضی نیسی ولی با این پوشش خانمت شاید این اتفاق بیفته.

پس مراقب باش خامنت را باچه پوششی به خیابونا میاری.

 

 

ان شاالله در آینده از این قصه های تلخ واقعی از زبان یک مشاور خانواده و روانشناس در وبلاگ میگذاریم.

التماس دعا


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:حجاب و عفاف,غیرت,سبک زندگی,حرف دلم,تصاویر پر حرف,حرف های خودمانی,, | 13:15 | نویسنده : حرف دل جامعه |

 

 

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله

شب برایت حساب می کنیم بنده: اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است

چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو

نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان

گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری .......... 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:خدا,عاشقانه با خدا,, | 12:51 | نویسنده : حرف دل جامعه |


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 20 مرداد 1393برچسب:حجاب و عفاف,تصاویر پر حرف,, | 13:54 | نویسنده : حرف دل جامعه |

روبروی یه شرکت اتوبوسرانی نشسته بودیم ... کنارمون دو تا خانم نشسته بودند که اصلا حجاب براشون بی معنی بود،یعنی از ظاهرشون مشخص بود... یه جورایی صورتشون نقاشی شده بود. هممون رو صندلی نشسته بودیم... هرکسی رد میشد نگاهشون میکرد.....از زن گرفته تا مرد.....از بچه کوچیک گرفته تا پیرمرد دم مرگ. من که یک هم جنس بودم خیلی نگاهمو جذب کرد چه برسه به یک جنس مخالف ..... خلاصه خیلی نادر بود مردی  رد بشه و نگاه نکنه و براش مهم نباشه،در واقع اون یه مرد واقعی بود .

دو تا بودند ، یه مادر و دختر که انقد نگاه هارو به سمت خودشون کشیده بودند.....خودشون هم راضی نبودند!!      خیلی برام جالب بود ...... یه مردی ک بغل اتوبوسرانی مغازه داشت صندلی خودشو گذاشت رو به روی این مادر و دختر و نشست و نگاه میکرد ..... حتی خیلی از موتوریها کشیده شده بودند طرفشون و هی رد می شدند و نگاه می کردند ....

این نگاه ....نگاه خوبی نبود ...نگاه شیطانی بود

دختره شاکی شد...بلند شد و برگشت و سرش رو برگردوند به سمت خیابون،اخماشم رفته بود توهم!  مادره هم میگفت :پسره خجالت نمیکشه ... هم سن مادرشم .... و از این جور حرفا!

تو دلم خبرایی بود .... از یه طرف خوشحال بودم که هیچ نگاه بدی به سمت من کشیده نشده و آزادم.... میخندیدم و به راحتی صحبت میکردم ،حتی تو پیاده رو قدم میزدم ولی هیچ نگاه بدی به سمت من نبود و..... از طرف دیگه نقشه هایی در سرم داشتم که نشد که عملی بشه !!

تو اتوبوس هم این مادر و دختر جلومون نشسته بودند و باز هم نگاه پشت نگاه....

خلاصه این داستان رو براتون گفتم تا بگم کسایی که میگن حجاب محدودیته و ما میخوایم آزاد باشیم سخت در اشتباهن و دارن خودشون رو گول میزنن.....حجاب مصونیت در برابر نگاه بد جنس مخالفه.... حواستون باشه که همین آرایش هاست که باعث میشه در محیط خانواده مقایسه بوجود بیاد و باعث جدایی خیلی ها از هم میشه.   پس مراقب کارهامون باشیم .

 

منبع : montazeranezohour313.loxblog.com

پس بی حجابی یا بد حجابی آزادی که که نیس هیچ ، اسارت است .اسیر شدن در دست انسان های شهوت ران.

حال تصمیم با خودتون.

آیا واقعا میخواید آزاد باشید ( با حجاب ) یا اسیر ( بد حجاب ) ؟


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 20 مرداد 1393برچسب:حجاب و عفاف,, | 13:48 | نویسنده : حرف دل جامعه |

با اینکه سازمان ها و مجامع بین المللی نسبت به حملات اسرائیلی به غزه سکوت کرده اند ، ولی مردم جهان الحمدلله بیدارند.

بااینکه دولت اخبار را به شدت سانسور می کند ولی مردم بازهم هوشیارند و می فهمند که با مالیات آنها چه میکنند و....

من از ایران میگویم مردم جهان دمتون گرم.واقعا گل کاشتید.

این که مردم در سراسر جهان ، در خود آمریکا ، کنار کاخ سفید و ... اعتراض میکنند با وجود همه ی سانسور هایی که می کنند نشان دهنده ی پایان کار آمریکا و اسرائیل است.

پیشنهاد میکنم عکس ها را ببینید.

 

برای دیدن بقیه ی تصاویر به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 19 مرداد 1393برچسب:قدس,فلسطین,تصاویر پر حرف,, | 22:50 | نویسنده : حرف دل جامعه |

شهید دکتر سید احمد رحیمی از نظردرسی جزو دانش آموزان ممتاز مدرسه بود .

سال آخر دبیرستان ، همکلاسی بودیم.مسئولین مدرسه می خواستند کلاس ها را

مثل دانشگاه ، مختلط برگزار کنند.ما به این مساله اعتراض کردیم.

خیلی از بچه ها هم ، بی خیال این مساله شدند ، اما در اراده و اعتقاد احمد

ذره ای خلل وارد نشد.احمد سرکلاس اعتراض خودش را اعلام می کرد .

معلم ریاضی هم به مدیر گفته بود :«اگر رحیمی سر کلاس من بیاد ،

دیگه درس نمیدم!»با این که حق با احمد بود ، درس ریاضی را

غیر حضوری خواند و حاضر نشد ایمانش را بفروشد و همان سال را با

معدل 5/19 به بالا دیپلم گرفت و در پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد .

 

 

بیایید ما نیز به دستورات الهی مانند (دروغ نگفتن ، امر به معروف ، نهی از منکر و ....) عمل کنیم ، تا روزی خدا پاداش کار نیک ما را بدهد .


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 19 مرداد 1393برچسب:شهیدان,داستان های آموزنده,سبک زندگی,, | 10:12 | نویسنده : حرف دل جامعه |

گفت:اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر سر کردم؟

گفتم:چه میدونم.لابد این طوری خوش تیپ تری!

گفت:نچ

گفتم:خب لابد فهمیدی این طوری حجابت کامل تره!

گفت:نچ

گفتم:ای بابا!خب لابد عاشق یکی شدی ، اون گفته اگه چادر سر کنی بیشتر دوستت دارم!

گفت:نزدیک شدی!

گفتم:آهان!!دیدی گفتم همه ی قصه ها به ازدواج ختم می شوند؟دیدی؟

گفت:برو بابا دور شدی بازم.

گفتم|:خب خودت بگو اصلا

گفت:یه جایی شنیدم چادر، لباس "زهرا" ست.خواستم کمی شبیه "زهرا"باشم.

 

ان شالله روزی برسد که زنان ما دوست داشته باشند شبیه زهرا باشند در حجاب و عفاف

و مردان ما شبیه حضرت ابالفضل در غیرت و مردونگی


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 18 مرداد 1393برچسب:حجاب و عفاف,, | 19:16 | نویسنده : حرف دل جامعه |

یکی از هم دوره ای های شهید بابایی در آمریکا می گفت : توی آمریکا دوره ی خلبانی میدیدم.یک روز روی بولتن خبری پایگاه(ریس)مطلبی نوشته بود که نظر همه را جلب کرده بود.

مطلب این بود : «دانشجو بابایی ساعت 2 نیم شب می دود تا شیطان را از خود دورکند !»تا این مطلب را خواندم ، رفتم سراغ عباس و گفتم : « عباس قضیه چیه ؟»

اولش نمی خواست حرفی بزنه، بعد از چند لحظه ، آرام سرش را بالا آورد و گفت: « چند شب پیش بدخواب شده بودم ، رفتم میدون چمن تا کمی بدوم . »

کُلُنِل باکستر و زنش منو دیدند.از شب نشینی می آمدند.کلنل به من گفت : این وقت شب براچی می دوی ؟بهش گفتم : دارم ورزش می کنم.گفت : راستشو بگو.

گفتم : راستش محیط خوابگاه خیلی آلوده هست ، شیطون آدمو بد جوری اذیت می کنه ، اگه آدم حواسشو جمع نکنه به گناه می افته.

بعدش هم بهش گفتم : می دونی؟! دین ما برای این طور وقتا _که گناه آدم را وسوسه می کنه_توصیه کرده که عمل سخت انجام بدید.»

 

                                                                                               ((شهید عباس بابایی))

 

کاشکی من هم اینقدر به خدا نزدیک بودم که بتوانم از شیطان فرار کنم.

سالگرد شهادت خلبان سرلشکر سردار شهید عباس بابایی را به همه ی مردمان این سرزمین تسلیت عرض می کنم.(15مرداد)

برای شادی روح این بزرگ مرد صلوات.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

والعن اعدایهم اجمعین


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:داستان های آموزنده,شهیدان,, | 15:25 | نویسنده : حرف دل جامعه |

دیروز خرمشهر

فردا قدس

ان شا الله به زودی نماز جمعه در قدس

به امامت حجه ابن الحسن عسکری امام زمان ارواحنا فداه


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:قدس,فلسطین,تصاویر پر حرف,, | 12:15 | نویسنده : حرف دل جامعه |

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 13 مرداد 1393برچسب:حجاب و عفاف,داستان های آموزنده,, | 18:3 | نویسنده : حرف دل جامعه |

دوستان عزیز این مطلب مقداری طولانی است ولی واقعا می ارزد که برایش وقت بگذارید و آن را بخوانید.

با نام خدا
چند سال پیش در یکی از سفرهای اردویی که به مناطق جنگی داشتم در نشریه‌ی ارزنده‌ی «امتداد» که در منطقه به زائران اهدا می‌شد، این دو نامه را خواندم که خیلی مرا مجذوب و مبهوت خود کرد. چند روز پیش با خود اندیشیدم هفته‌ی بسیج فرصت مناسبی است برای انتشار آن دو نامه‌ی باعظمت در این وب‌سایت ناچیز.
متن نامه‌ها طبق انتشار نشریه‌ی امتداد:

این نامه‌ها در سال ۱۳۶۵ در مجله‌ی «زن روز» چاپ شده‌اند و برای دومین بار در نشریه‌ی امتداد منتشر می‌شوند.

نامه‌ی اول:

به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدمت خواهران عزیز و گرامیم در مجله‌ی مفید و پربار زن روز:

سلام من را از این فاصله‌ی دور پذیرا باشید. آرزو می‌کنم در تمام مراحل زندگیتان مؤمن و مؤید و سلامت باشید. قبل از هر چیز لازم است از زحمات شما به‌خاطر فراهم آوردن این مجله‌ی مفید و سودمند تشکر و قدردانی کنم. و باور کنید بدون تعارف و تمجیدهای دروغین، مجله‌ی زن روز بهترین مجله‌ی خانوادگی در سطح کشور و بهترین نشریه از بین نشریات مؤسسه‌ی کیهان است.

اما دلیل این‌که امروز در این هوای بارانی، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند، مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته است. جریان را برایتان بازگو می‌کنم:

من پسری ۱۷ ساله هستم و در خانواده‌ای مرفه و ثروتمند زندگی می‌کنم. اما چه ثروتی که می‌خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می‌کنند و تازه وقتی هم به خانه می‌آیند از بس که خسته و کوفته هستند، زود می‌روند می‌خوابند. اصلاً در طول روز از خود سؤال نمی‌کنند که: پسرمان (یعنی من) کجاست؟ حالا چه کار می‌کند؟ با چه کسی رفت و آمد می‌کند؟

اما خوشبختانه، به حول و قوه‌ی الهی من پسری نیستم که از این موقعیت‌ها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم. البته این مشکل اصلی من نیست؛ چون من دیگر به این بی‌توجهی‌ها عادت کرده‌ام و از این‌که آن‌ها اصلاً به من کاری ندارند که کجا می‌روم و چه می‌پوشم و با کی می‌گردم، تعجب نمی‌کنم؛ بلکه مشکل اصلی من از حدود یک سال پیش شروع شد.

برای خواندن ادامه ی این پست ، بر روی ادامه ی مطلب کلیک کنید.


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:داستان های آموزنده,سبک زندگی,شهیدان,, | 17:42 | نویسنده : حرف دل جامعه |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایستگاه صلواتی